گر به هستی آئی اینجا نیستی


کوش تا در راه هستی نیستی

نیستی و دم ز هستی می زنی


از منی بگذر اگر یار منی

ملک توحید از دوئی بر هم مزن


از دوئی در حضرت او دم مزن

اعتباری باشد این ما و توئی


اعتباری خود ندارد این دوئی

اسم اعظم در همه عالم یکی است


وحدت اسم و مسمی بی شکی است

هرچه بینی صورت اسمای اوست


هر که یابی غرقهٔ دریای اوست

جام و می گر چه دو باشد در نظر


در حقیقت یک بود نیکو نگر

دو نماید گر چه یک باشد نه دو


یک بود دو گر نباشد ما و تو

گر یکی را صد شماری صد یکیست


صد مراتب باشد و آن یک خود یکی است

گرنه ای احول یکی را دو مبین


ور یکی می بیند آن ، تو دو مبین

رو فنا شو از صفات و ذات خود


تا ز تو با تو نماند نیک و بد

چون شدی فانی فنا شو از فنا


تا خدا ماند خدا ماند خدا